چادر تو منطقه آزاد نیست . . .
نوشته شده به وسیله ی حسین قدیانی در تاریخ 89/6/5:: 5:57 عصر
دلت خوش است تو هم ای طلبه سیرجانی ها. همه دارند چادر از سر بر می دارند، تو نشسته ای در چادر؟
چادر محل زندگی کودک آواره فلسطینی است. تو را حکما بی عدالتی آواره کرده. تو هم می رفتی زمین می خوردی خب. زمین خواری روزه را باطل نمی کند. بگذار من هم به تو طعنه بزنم؛
بنز به تو نرسیده یا بی ام و؟
ای بابا!
تو الان برای خودت طلبه معروفی شده ای. برو صیغه محرمیت بخوان برای سارا و ندار. برو پای منبر. من خودم می شوم راننده ات. تو چرا نمی خواهی یک روحانی باکلاس باشی؟ سیرجان اصلا کجاست، تا وقتی رفسنجان هست؟ تو غصه بخور، پسته خوردنش با آقازاده ها. تو عرضه نداشتی که با امام عکس بگیری، تو عرضه نداشتی در هواپیما، در پلکان ششم دست امام را بگیری، تقصیر قوه قضاییه چیست؟ تو دیر به دنیا آمدی، همه کاخها پر شد، آقازاده ها مقصرند؟ تو داری اکسیژن می خوری، هوا می خوری، باد می خوری، غصه می خوری، چیزی نیست، زمین خواری عده ای اما گناه است!
چادر تو دمار از روزگار تراکم درآورده. می خواهی من هم برایت حرف دربیاورم؟ تو نمازت در این چادر باطل است؛ مکان غصبی است. تو چشم دیدن پیشرفت آقازاده ها را نداری. تو دلت خوش است. حجره و حوزه را ول کرده ای و داری یک تنه بار نواب را به دوش می کشی. اگر مردی تونل توحید را تو افتتاح می کردی. تنگه احد همین چادر توست. ول کن این تنگه را. تو بمیری بنیاد شهید حتی تو را منافق هم حساب نمی کند و هیچ مسئولی زیر تابوتت را نمی گیرد. ول کن این تنگه را. غنیمت را بچسب. بعد هم خودت یک پا ملایی. ? تا کلاه شرعی برایش بدوز و خلاص. وسواس خوب نیست. تو وسواسی هستی و می خواهی شمع بیت المال را با وسواس خاموش کنی. چه کسی به تو این ماموریت را داده است؟
گور بابای عدالت. سرت درد می کندها. پس فردا خود تو را می کنند مصداق ظلم به سران فتنه، که چرا مثلا در چادرت از گل نازکتر گفتی به فلان زالوصفت. تو متهمی. پس فردا همین عدالت را چماق می کنند بر سرت. به اسم مالک اشتر علی، ملک و املاک خود، شترهای خود را می کوبانند بر سرت. تو داری تند می روی. این خبرها هم نیست. همه جا امن و امان است و تو داری شورش را در می آوری. آخر چادر هم شد جای زندگی؟
خودت را آواره کوه و بیابان کرده ای که چه؟ امنیت ملی ما را جان سران فتنه تعیین می کند. تو باید با عباس بمیری و حاج کاظم باز هم باید بنشیند روی زمین و برای “ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی”، قصه حسین کرد بخواند. من به جای تو بودم به جای غصه، پسته می خوردم و برای نسل آینده در زیرزمین متروی تهران کار فرهنگی انجام می دادم. دغدغه عدالت داری؟ بنده خدا، برایت حرف در می آورند که عشق شهرتی. دلت را می شکنند. خون می کنند به دلت. پشت سرت حرف در می آورند. بیا بیرون از چادر و دختران مانتویی را جذب اسلام کن. بگو که اسلام دین گل و بلبل است.
مخ عدالت الان دارد سوت می کشد و هیچ قطاری به مقصد دوکوهه سوت نمی کشد.
تو اگر می خواهی مثل رزمنده ها با نان خشک افطار کنی، آقازاده ها هم حق دارند همه ما را خرمقدس خطاب کنند. ناراحت نشوی ها. این حرفها را دارند پشت سر تو می زنند. بیا بیرون از چادر و در مصاحبه زنده با فرزاد جمشیدی از فواید سبک خوردن سحری برایمان بگو. حافظ بخوان. کلیله و دمنه که زمین خوار نبودند. برای ما از نصرالله منشی بگو و از عبدالله ابن مقفع که آخر سر هم نفهمدیم کدام شان مترجم بود، کدامشان مولف! بیا بیرون از چادر و مجنون کوی لیلی باش.
عدالت هم خدا بزرگ است و چادر تو از خانه خدا هم ساده تر. پس فردا برایت حرف در می آورند که تو می خواهی ادعای خدایی کنی. تو هم می توانی عمار علی باشی و در عین حال سایت بالاترین تحویلت بگیرد. به وقتش شمر باش، به وقتش بسیجی، به وقتش ابوموسی و به وقتش در تنب کوچک خم شو تا کمر جلوی آقازاده بزرگ. چادر تو منطقه آزاد تجاری نیست.
یکی دیگر از صحن های “سیدالکریم” است و این امنیت سرمایه داری را به خطر می اندازد. تو باید کیش شوی وقتی در کیش، بچه فیل هم به تو رخ نشان می دهد. بیا بیرون از چادر و برای دخترکان دم بخت استخاره بگیر.
بیا بیرون از چادر و ول کن این بساط را.
تو چهره شهر را خراب کرده ای.
چادر تو زیر خط فقر است.
...............................
لینک مرتبط: درج شده از وب قطعه 26
کلمات کلیدی : قطعه26، طلبه سیرجانی، حسین قدیانی